مسلک وهابى منسوب به شیخ محمد فرزند "عبدالوهاب" نجوى است و این نسبت از نام پدر او "عبدالوهاب" گرفته شده است.به گفته برخى از دانشمندان، علت اینکه این مسلک را بنام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنى "محمدیه" نگفته اند. این است که مبادا پیروان این مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند. و از این نسبت سوء استفاده نمائید.شیخ محّمد در سال 1115 هجرى قمرى در شهر "عُیینَه" از شهرهاى "نجد" تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضى بودوى از آغاز جوانى بسیارى از اعمال مذهبى مردم "نجد" را زشت مى در این هنگام که سال 1139 بود، پدرش عبدالوهاب از عینبه به حریمله انتقال یافته بود.شیخ محمد، ملازم پدر شد در سال 1153 پدرش شیخ عبدالوهاب از دنیا رفت.شیخ محمد پس از مرگ پدر به اظهار عقاید خود و انکار قسمتى از اعمال مذهبى مردم ادامه داد و شیخ محمد در سال 1160 پس از آنکه از عینبه بیرون رانده شد رهسپار درعیه از شهرهاى معروف نجد گردید. در آن وقت امیر درعیه محمد بن مسعود (جد آل مسعود) بود وى به دیدن شیخ رفت و عزت و نیکى را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را بوى بشارت داد و بدین ترتیب ارتباط میان شیخ محمد و آل مسعود آغاز گردید. شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 درگذشت. پس از شیخ محمد پیروان او به همین روش ادامه دادند مثلاً در سال 1216 امیر مسعود و هابى سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیر کرد و به شهر کربلا حمله ور شد.
کلمات کلیدی:
بسیارى از متفکران اسلامى معتقدند که حرکت "وهابیت تندرو" با ویژگىهاى اعتقادى، اخلاقى و عملى از جهاتى نوعى بازگشت به دوران جاهلیت عرب است؛ زیرا بسیارى از خصائص آن دوران را با خود داشته و دارد.
دلائل و مدارک آنها را ذیلاً مىآوریم و داورى نهایى را به عهده خوانندگان مىگذاریم:
1. از بارزترین صفات عرب جاهلى خشونت و قساوت بىحساب بود، از کشتن انسانها لذت مىبردند و سالیان دراز خونریزى در میان آنها متوقف نمىشد.
در ذیل آیه 103 سوره آل عمران در تفاسیر مختلف آمده است که میان دو قبیله "اوس" و "خزرج" جنگهاى خونینى رخ داد که 120 سال به طول انجامید.
) . جامع البیان، ج 4، ص 46؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 61؛ تفسیر البغوى، ج 1، ص 333؛ فتح القدیر، ج 1، ص 369 و روح المعانى، ج 4، ص 19. (
همچنین ابن اثیر در تاریخ خود بیش از شصت جنگ مهمّ زمان جاهلیت را نام مىبرد که در آنها هزاران تن کشته شدند. البته تعداد) . کامل ابن اثیر، ج 1، ص 448-321، طبع بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1408 ق. (
جنگهاى کوچک و بزرگ تا 1700 جنگ نیز ثبت شده است.
) . العرب قبل الاسلام، ص 128. (
همچنین نقل شده است که روزى پیامبرصلى الله وعلیه وآله از بهشت و نعمتهاى آن سخن گفت، در این میان عربى جاهلى از آن حضرت پرسید: آیا در آنجا جنگ و خونریزى وجود دارد؟ هنگامى که پاسخ منفى شنید، گفت: "إذَنْ لاخَیْرَ فیها؛ بنابراین، فایدهاى ندارد!!".
) . پیام امام امیرالمؤمنین، ج 2، ص 112. (
آنها فرزندان خود را با دست خویش زنده زنده زیر خاک مىکردند و به آن افتخار مىنمودند.
مفسران ذیل آیه 8 و 9 سوره تکویر "وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ" داستانهایى از زنده به گور کردن دختران توسط عرب جاهلى آوردهاند.
) ر.ک: جامع البیان، ج 30، ص 91؛ تفسیر ابن ابىحاتم، ج 10، ص 3403؛ تفسیر قرطبى، ج 19، ص 233؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 186 و ج 4، ص 510؛ تفسیر آلوسى، ج 30، ص 54. (
قیس بن عاصم تمیمى محضر رسول خداصلى الله وعلیه وآله آمد و گفت: من در جاهلیت هشت دخترم را زنده به گور کردهام! رسول خدا فرمود: در برابر هر یک از آنان یک برده را آزاد کن. در تفسیر ابن کثیر (ج 4، ص 510 ) ( . جامع البیان طبرى، ج 30، ص 91؛ تفسیر قرطبى، ج 19، ص 233. )
آمده است که قیس گفته است من دوازده یا سیزده دختر را زنده به گور کردهام،...
عرب قبر را صهر (داماد) مىنامید! زیرا دخترانشان را در آن زنده به گور مىکردند.
( . ر.ک: بحارالانوار، ج 73، ص 344. )
اسلام با شعار "وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ" ومطرح کردن( . انبیاء، آیه 107 . )
رحمانیت و رحیمیت خداوند هر روز در نمازها، به مبارزه با این خوى زشت پرداخت و بر آن غلبه کرد و رحمت و رأفت الهى محیط اسلام را فرا گرفت.
پیغمبر اسلامصلى الله وعلیه وآله که پیغمبر رحمت است، محبت در حق کودکان و افراد بىگناه و حتّى مراعات حیوانات و درختان را در جنگها سفارش مىفرمود.
امیرمؤمنانعلیهالسلام در نامه معروف خود به مالک اشتر (نامه 53) به او فرمود: نسبت به همه مردم اعم از "مسلمان" و "غیر مسلمان"، مدارا و محبت کن (فانّهم صِنفان: إمّا أخٌ لک فى الدین، او نظیرٌ لک فى الخلق).
ولى وهابیت سلفى تندرو امروز، فتوا به اباحه جان و مال و ناموس همه کسانى که هم فکر آنها نیستند مىدهد، و پیروان آنها هر روز خون بیگناهان، اعم از شیعه و سنى زن و بچه و حتى کودک شیرخوار را مىریزند، هر جا را بتوانند آتش مىزنند، حتى اعمال وحشتناکى که در عصر جاهلیت هم معمول نبود را انجام مىدهند. با رفتار آنان مصداق بارز "ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً" ظاهر شد، تا( . بقره، آیه 74 . )
آنجا که بیگانگان این شعار را سر دادهاند "اسلام یعنى خشونت و آدمکشى".
همایش ضد پیروان مکتب اهلبیت که اخیراً در عربستان برگزار شد و سخنان پارهاى از عالمنمایان وهابى در سختگیرى و تشدّد نسبت به آنها اعم از بزرگ و کوچک حتى شیرخواران و دستور به کشتار آنان حاکى از اوج قساوت قلب و زنده شدن خوى جاهلى در آنان است.
( . در این همایش صالح الفوزان عضو هیأت عالى افتاى سعودى در سخنانى خواستار آن شد تا هیأت حاکمه این کشور، شیعیان مقیم مناطقى چون قطیف، مدینه منوره و نجران را به اسلام! دعوت کند و به اجبار آنها را به پذیرش اندیشه سلفى وادارند. عبداللَّه بن جبرین نیز در سخنان خود در این همایش خواستار دشمنى با پیروان مکتب اهلبیت و تحقیر و توهین آنان شد و گفت: نباید به آنان اجازه داد تا در مساجد نماز بخوانند؛ باید با آنان برخورد شدید داشت. وى همچنین گفت: باید قربتاً الى اللَّه با فرزندان شیعه در دانشگاهها سختگیرى کرد و در صورت لزوم کشتن آنها واجب است!
یکى دیگر از وهّابىها به نام ناصر العمر، در سخنان خود خواستار برخورد با مردم عراق شد؛ وى در یادداشتى خواستار ممانعت از حجّ آنها و همچنین جلوگیرى از انتشار کتاب، روزنامه و یا مجلاتى که آنان در نگارش آن نقش دارند در عربستان شد. لازم به یادآورى است که در همایش مذکور سلمان بن عبدالعزیز، امیر منطقه ریاض نیز حضور داشت. (شبکة المرصد العراقى MARSAD IRAQ.NET ؛ سایت شیعه نیوز، 7 مهرماه shia-news.com 1386). )
این حرکت غیر انسانى منحصر به شیعیان نبوده و نیست. راه انداختن حمام خون در طائف و مناطق دیگر در تاریخ گذشته آنها ثبت است و گواه دیگر این مدعاست.
جمیل صدقى زهاوى از علماى اهل سنت عراق درباره حمله وهابیان به شهر سنىنشین طائف مىنویسد: "از زشتترین کارهاى وهابیان در سال 1217 قمرى قتل عام مردم طائف است که بر صغیر و کبیر رحم نکردند، طفل شیرخوار را بر روى سینه مادرش سر بریدند، جمعى را که مشغول فراگیرى قرآن بودند کشتند، و حتّى گروهى را که در مسجد مشغول نماز بودند، به قتل رساندند و کتابها که در میان آنها تعدادى قرآن و نسخههایى از صحیح بخارى و مسلم و دیگر کتب حدیث و فقه بود، در کوچه و بازار افکنده و آنها را پایمال کردند.
( . الفجر الصادق، ص 22. )
زینى دحلان مفتى مکه نیز این ماجرا را در کتاب خود آورده است.
( . الدرر السنیّة، ص 45. )
غالب محمد ادیب از تاریخ جبرتى نقل مىکند که وهابیان سه روز به غارت طائف پرداختند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را کشتند.
( . اخبار الحجاز و نجد فى تاریخ الجبرتى، ص 93. )
صلاح الدین مختار که خود وهّابى است مىنویسد: در سال 1216 امیر سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد؛ در ماه ذىقعده به کربلا رسید و تمام برج و باروى شهر را خراب کرد و بیشتر مردم را که در کوچه و بازار بودند، به قتل رساند و نزدیک ظهر با اموال وغنایم فراوان از شهر خارج شد. آنگاه خمس اموال غارت شده را خود برداشت و بقیّه را به نسبت، هر پیاده یک سهم و هر سواره دو سهم میان لشگریان خود تقسیم کرد!.
( . تاریخ المملکة السعودیة، ج 3، ص 73. )
شیخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مىنویسد: "وهابیان به صورت غافلگیرانه وارد کربلا شدند و بسیارى از اهالى آنجا را در کوچه و بازار کشتند. ضریع حسینعلیهالسلام را خراب کردند و آنچه داخل آن بود را غارت نمودند و در شهر نیز هر چه از اموال، اسلحه، لباس، طلا و فرش و قرآن نفیس یافتند را ربودند، نزدیک ظهر از شهر خارج شدند، در حالى که قریب به دو هزار تن از اهالى کربلا را کشته بودند".
( . عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216. )
آرى این یک خوى بسیار زشت جاهلى بود که آن را تجدید کردند.
* * *
2. عرب جاهلى از شنیدن حرف حق ابا داشت لذا به هم سفارش مىکردند که به هنگام تلاوت آیات قرآن از سوى پیغمبر اکرمصلى الله وعلیه وآله فریاد سر دهند، تا کسى سخن آن حضرت را نشنود.
( . قرآن مىفرماید: "وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ". (فصلت، آیه 26) )
وهابیان سلفى تندرو نیز امروز صدها هزار کتاب بر ضد مخالفان خود که مملو از دروغ و تهمت است منتشر مىسازند و به زور به آنها مىدهند، اما اجازه نمىدهند حتى یک جلد کتاب روشنگر در پاسخ آنها منتشر شود.
کسى حق ندارد در سرزمین حجاز کتابى در پاسخ به شبهات وهابیت که مستدل، منطقى و محترمانه نوشته شده باشد منتشر کند و اگر از کشور دیگر نیز کسى کتابى در همین زمینه به آنجا ببرد، دستگیر و زندانى مىشود. در حقیقت آنها با تمام امکانات به تبلیغ آیین خویش مىپردازند، ولى نه خود گوش شنوایى براى شنیدن پاسخهاى منطقى دارند و نه اجازه مىدهند کسى این پاسخها را بشنود!!
* * *
3. مشرکان عصر جاهلیت بعد از نزول آیات قرآن آنچه را به نفعشان بود مىپذیرفتند و آنچه به زیانشان بود نفى مىکردند و از روش "نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ" استفاده مىکردند.
( . نساء، آیه 150 . )
سلفىهاى امروز نیز نسبت به آیات قرآن چنین مىکنند مثلاً براى نفى شفاعت پیامبر و سایر معصومین به آیه "قُلْ للَّهِِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً" متوسل( . زمر، آیه 44 . )
مىشوند و آیاتى همچون "مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ" را که با ( . بقره، آیه 255 . )
صراحت از شفاعت اولیاءاللَّه سخن مىگوید، به فراموشى مىسپارند.
* * *
4. عرب جاهلى تازه مسلمانان را شکنجه مىدادند و مجبور به تغییر عقیده مىکردند.
( . داستان شکنجههاى یاسر و سمیّه که به شهادت آنان انجامید و شکنجههاى بلال و دیگر مسلمانان توسط مشرکان مغرور قریش را همگان شنیدهاند. )
وهابیت تکفیرى نیز به اجبار و تهدید به قتل، مسلمین را وادار به تغییر عقیده و پذیرش آیین خود مىکنند و اعمال غیر وهّابى را صحیح نمىدانند و در گذشته نه چندان دور شاهد و ناظر بودیم که در مسجد مدینه مرتباً مخالفان را شلاق مىزدند.
احمد زینى دحلان مفتى مکه مکرمه مىنویسد: "اگر کسى به مذهب وهابیت در مىآمد و قبلاً حج واجب انجام داده بود "محمد بن عبدالوهاب" به وى مىگفت: باید دوباره حج انجام دهى، زیرا حج گذشته تو در حال "شرک" صورت گرفته است! و به کسى که مىخواست وارد کیش وهابیت بشود، مىگفت: پس از شهادتین باید گواهى دهى که در گذشته کافر بودهاى و پدر و مادرت نیز در حال کفر از دنیا رفتهاند! و همچنین باید گواهى دهى که علماى گذشته نیز کافر مردهاند! اگر گواهى نمىداد وى را مىکشتند و هر کس را که از مذهب وهابیّت پیروى نمىکرد، مشرک دانسته و خون و مال او را مباح مىدانست. آرى، او بر این باور بود که طىّ قرون گذشته تمامى مسلمانان کافر بودهاند!".
( . الدرر السنیّة، ج 1، ص 41؛ الفجر الصادق، تألیف جمیل صدقى الزهاوى، ص 17 . )
اکنون نیز در کنار قبرستان بقیع سردابى توسط سلفىهاى تکفیرى درست شده که اگر کسى زیارت نامهاى با صداى کمى بلند در بقیع بخواند او را به آنجا مىبرند و شکنجه مىدهند و مىگویند تا از کار خود اظهار پشیمانى نکنى رها نمىشوى!
* * *
5. عرب جاهلى به ماههاى حرام (ماه هایى که جنگ در آن حرام بود) اهمیت نمىداد و به میل خود آن را تغییر مىداد.
( . ماههاى حرام چهار ماه است، ماههاى ذى قعده، ذى حجه، محرم و رجب که در میان عرب جنگ در این چهار ماه حرام بود، ولى چون جنگ و غارت جزئى از زندگى عرب جاهلى شده بود، لذا تحمل سه ماه آتش بس براى آنان مشکل بود، به همین خاطر گاه بعضى از این سه ماه را از ماههاى حرام حذف مىکردند و ماه دیگرى را به جاى آن مىگذاشتند. قرآن در همین باره مىفرماید: "إِنَّمَا النَّسِىءُ زِیَادَةٌ فِى الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ" (توبه، آیه 37). )
سلفىهاى تکفیرى امروز بدتر از عرب جاهلى، کشتارهاى دستهجمعى بیگناهان را در عراق هیچ روز و در هیچ ماهى متوقف نمىکنند و حکومت طالبان در افغانستان نیز چنین بود.
* * *
6. اعراب جاهلى سعى در تخریب مساجد داشتند چنانکه در تفسیر آیه شریفه "وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِى خَرَابِهَا" آمده است که مشرکان مکه بعد از مهاجرت مسلمین به مدینه( . بقره، آیه 114 . )
محل عبادت و نماز آنها را ویران کردند.
( . در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه فوق آمده است: "وقد وردت الروایة بانّهم هدموا مساجد کان اصحاب النبىصلى الله وعلیه وآله یصلّون فیها بمکّة لمّا هاجر النبىصلى الله وعلیه وآله الى المدینة؛ در روایات آمده است، مشرکان قریش مکانهایى را که مسلمین در آنجا نماز مىخواندند، پس از هجرت پیامبر به مدینه، ویران ساختند". )
سلفىها نیز اخیراً فتوا دادند مساجد پیروان اهلبیتعلیهمالسلام را تخریب کنند و مراقد ائمه اهلبیتعلیهمالسلام که مرکز عبادت الهى بود نیز به دست آنها تخریب شد؛ همانگونه که طىّ چند سال گذشته مسجد علىعلیهالسلام و مسجد حضرت زهراعلیهاالسلام را در مدینه (از مساجد سبعه) تخریب کردند.
* * *
7. عرب جاهلى بر اثر جهل و نادانى، خود را عاقلترین مردم و مسلمانان را به عنوان سفهاء و ابلهان معرفى مىکرد.
( . "وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ ءَامِنُوا کَمَا ءَامَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ کَمَا ءَامَنَ السُّفَهَاءُ" (بقره، آیه 13). )
عالمنمایان نادان وهابى تکفیرى نیز، خود را از همه علماى اسلام اعم از سنى و شیعه عالمتر و بزرگان علماى اسلام را به جهل و ناآگاهى نسبت مىدهند.
* * *
8 . عرب جاهلى براى زنان کمترین ارزشى قائل نبود و هنگامى که به او بشارت مىدادند خدا به تو دخترى داده، صورتش از شدت غضب سیاه مىشد و مدتى پنهان مىگردید، سپس اگر مىتوانست دختر را زنده بگور مىکرد.
( . قرآن کریم در این رابطه مىفرماید: "وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ" (نحل، آیه 59-58). )
سلفىهاى متعصب نیز هیچگونه حقى براى زنان قائل نیستند، نه مشاغل اجتماعى، نه حق رأى دادن؛ حتى حق رانندگى با رعایت کامل حجاب اسلامى را نیز به زنان نمىدهند.
حال خود قضاوت کنید آیا وهابیت تندرو بازگشت به دوران جاهلیت عرب نیست؟
* * *
ما امیدواریم آنان بیش از این به خود و جهان اسلام ستم نکنند و به مقتضاى "فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ" با علماى ( . زمر، آیه 18-17 . )
اسلام اعم از شیعه و اهل سنت بنشینند و سخنان روشنگرانه آنها را بشنوند و به اشتباهات خطرناک خود پى ببرند و راه تفاهم جهان اسلام را به روى خود بگشایند و اتهامات دشمنان را دائر بر خشونت اسلامى در پرتو معارف نورانى واحکام حیاتبخش و مملو از رحمت و رأفت اسلامى را بزدایند.
"وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ".( . قصص، آیه 51 . )
افشای ماهیت وهابیت
دکتر عصام العماد، شیعهشناس، متخصص در علم رجال و حدیث و تاریخ، مدرس مجمع جهانی اهل بیت(ع) و فارغالتحصیل دانشگاههای مذاهب عربستان سعودی است. وی که خود زمانی پیرو وهابیت بوده و اکنون به مذهب تشیع گرویده است، در گفتوگوی تفصیلی به تشریح شکلگیری فرقه وهابیت و افشای ماهیت آن پرداخته است.
وی با بیان این که مبنای فقهی وهابیون بسیار مصلحتی است، گفت که نگاه فرقه وهابیت فقط در مورد قبور است و انفجار قبوری که در دنیا صورت میگیرد ناشی از این تفکر است.
العماد، بزرگترین مشکل دنیای اسلام را حرکت وهابیت دانست و با بیان این که وهابیون به مقولهای به نام "تقریب مذاهب" اصلا اعتقادی ندارند، پیشنهاد داد که علمای شیعه و سنی در مقابل صدور فتاوی تکفیری وهابیون بیانیهای مشترک صادر کنند.
وی با اشاره به این که فتوای وهابیون ناشی از تاثیرات عناصر اسراییلی در میان آنان است، آن را در راستای متوقف کردن حرکت حزبالله لبنان و اخوان المسلمین دانست.
دکتر عصام العماد که یمنیالاصل و 39 ساله است و تحصیلات خود را در دانشگاههای عربستان گذرانده و روزی خود در زمره پیروان وهابیت بوده و امروز به عنوان یک شیعهشناس در ایران به تدریس و تالیف مشغول است، در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار فقه و حقوق خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) اظهار داشت: صدور فتوای تکفیری 38 نفر از علمای وهابی عربستان چیز غریب و جدیدی نیست؛ چرا که وقتی ما به تاریخ وهابیت از بدو تأسیس آن نگاه میکنیم، مشاهده میکنیم که وهابیت در بستر تکفیر به وجود آمده و بر طبق آن رشد و حرکت کرده است.
وی گفت: گمان نمیکنم هیچ مذهبی همانند وهابیت در فضای تکفیری تبلور یافته باشد و متاسفانه اینگونه تندروی آنان ناشی از جهل به معنی تکفیر و خصوصیات آن است.
العماد اظهار داشت: بنده از آن زمان که به ایران آمدم مشغول تالیف کتب و نقد روش وهابیت شدم که یک نمونه از مناظراتم با یکی از مفتیهای کویت صورت گرفت و آن در مجموعه کتاب "الزلزال" چاپ شده است که به فارسی نیز ترجمه شده است.
مؤسس فرقه وهابیت اطلاع کاملی از علوم اسلامی چون منطق و اصول و لغت نداشته است
وی ادامه داد: شیخ محمد عبدالوهاب مؤسس مذهب وهابیت است و فردی است که در خانوادهی علمی رشد و در نزد پدر و برادر خود تحصیل کرده است ولیکن متاسفانه انحرافات بزرگ فکری داشته است.
معتقدم شیخ عبدالوهاب با دو مشکل بسیار بزرگ دست و پنجه نرم میکرد که البته این دو مشکل را از مطالعات مکرر کتابهای وی، کشف کردهام. مشکل اول وی کمبود علم بوده است. او اطلاع کاملی از علوم اسلامی چون منطق و اصول و لغت و... نداشته است.
وی گفت: شیخ محمد عبدالوهاب هرگز نتوانسته است تحصیلی کامل و جامع از علوم، در یک دانشگاه معتبر داشته باشد و هرگز نتوانسته به شکلی ملازم نزد شخصیتی علمی تلمذ کند.
عصام العماد افزود: متأسفانه شیخ محمدعبدالوهاب قبل از اینکه تحصیلات خود را بهطور کامل تکمیل کند، عهدهدار امر تبلیغ دین شد؛ این در حالی بود که وی دارای روحیه تندرویی بود.
مشکل اساسی و بزرگ موسس وهابیت انحراف سلوکی نبوده بلکه مشکل فکری بوده است
وی مشکل دوم شیخ محمد عبدالوهاب را انحراف فکری و عقیدتی برشمرد و عنوان کرد: مشکل اساسی و بزرگ وی، مشکل فکری بوده است که نمونه چنین مسألهای درمیان خوارج در زمان امام علی علیهالسلام وجود داشته است.
عبدالوهاب علاوه بر شیعه، اهل تسنن معتدل را نیز مورد هجمه قرار داد
وی اضافه کرد: از بدو ظهور شیخ محمد عبدالوهاب ما شاهد افکار خطرناکی از وی بودیم که متأسفانه وی فقط بر ضد شیعه عمل نکرد بلکه تمام اهل تسنن مخلص و معتدل را نیز مورد هجمه فتوایی خود قرار داد.
عصام العماد گفت: شیخ محمد عبدالوهاب معنای حقیقی و ضوابط اصلی تکفیر را پی نبرده بود؛ بنابراین جمع کثیری از مسلمانان شیعه و سنی را داخل در دایره شرک و تکفیر نمود و این همان خطر بزرگ است. وی هرکس که تابع افکارش نبود را ضد توحید میانگاشت.
وی ادامه داد: این شخصیت با فکر شخصی خود قواعدی را در زمینه توحید تدوین کرده بود و هر کسی را با این چهارچوب مخالفت یا نقد میکرد، کافر میشمرد و بر این اساس مشاهده میکنیم بزرگان علمی عالم اسلام را رد کرده است؛ مثلا کتاب توحید زمخشری، تفسیر آیات توحید امام فخر رازی و امام ابوحامد غزالی، طبرسی و عسقلانی، ثعلبی و حتی طبری که از علمای بزرگ اهل سنت است، در نظر شیخ محمد عبدالوهاب مصداق کتب مضله است و نویسنده آن کتاب، کافر است.
این محقق تاریخ اسلام خاطر نشان کرد: شیخ محمد عبدالوهاب یک نوع حساسیتی در مساله توحید داشت و درصدد بود با فکر خودش این مساله را حل کند غافل از اینکه کمیتش در این زمینه لنگ بود و او با کارش نه فقط مشکل در عربستان، بلکه در تمام جوامع اسلامی از اندلس تا ایران و پاکستان و در میان تمام فرق اعم از اشعری،معتزله، سلفیه و شیعه و... ایجاد کرد. وی باعث شد جنبشهای بزرگ اسلامی به چند دستگی مبدل شوند و از حرکت باز ایستند.
موسس وهابیت میخواست توحید ساختگی خویش را بر دیگران تحمیل کند
عصام العماد تاکید کرد: بنده در صدد این نیستم که نیت شیخ محمدعبدالوهاب را در این کار بیابم؛ چرا که نیت، امری درونی و فقط خداوند متعال از آن مطلع است. آنچه برای من مسلم است، این است که شیخ با عملکردش میخواست توحید ساختگی خویش را بر دیگران تحمیل کند، بدون اینکه درک جامعی از آن داشته باشد. او به قدری تعصب داشت که در نامههای خویش به دیگران، آنان را مشرک خطاب میکرد و میگفت (من محمد عبدالوهاب الی المشرکین). وی معتقد بود جان و مال و زنان مخالفش برای طرفدارانش مباح است.
وی ادامه داد: حتی شیخ سلیمان عبدالوهاب برادر شیخ محمد عبدالوهاب نیز به مقابله با او پرداخت و روزی به او گفته بود"تو هرگز کتابهایی را که خواندهای به درستی درک نکردهای".
وی تاکید کرد: بسیاری از مسایلی را که شیخ محمدعبدالوهاب متعرض آن شده است، به قدری تند است که بسیاری معتقدند "ابن تیمیه" که او هم یکی از شخصیتهای افراطی در تاریخ بوده است، از وی معتدلتر بوده است؛ چرا که در باب بدعت، کثیری از امور هستند که شیخ محمد عبدالوهاب آن را داخل در شرک دانسته، ولی "ابن تیمیه" چنین نکرده است.
دکتر عصام العماد، فتوای تکفیری 38 تن از علمای وهابی را متأثر از فتاوای شیخ محمد عبدالوهاب عنوان و اضافه کرد: تا زمانی که راه حلی برای این معضل نیابیم، مشکل جهان اسلام حل نخواهد شد.
بزرگترین مشکل دنیای اسلام حرکت وهابیت است
وی گفت: شیخ محمدسعید رمضان لوطی که از فقهای بزرگ است، گفته بود "حدود 200 متفکر اسلامی از سراسر جهان اجتماعی تشکیل دادیم تا مشکلات جهان اسلام را بیابیم و حل کنیم. پس از بحث به این نتیجه رسیدیم که بزرگترین مشکل که دنیای اسلام با آن دست و پنجه نرم میکند حرکت وهابیت است." اینان مشکلاتی در تمام دنیا اعم از آمریکا و فرانسه، آلمان و چین و تمام جاهایی که در آن نفوذ کردهاند، ایجاد نمودهاند.
کلمات کلیدی:
آیا ساخت بنا بر قبور جایز است؟
پاسخ: مشروعیت بنا، بر قبور پاکان را از راههای گوناگون میتوان ثابت کرد، اینک به آنها اشاره میکنیم:
سیره سلف صالح در حفظ قبور پیامبران-1
تاریخ گواهی میدهد که ساخت و حفظ بنا بر روی قبور اولیا و انبیا یک سنت دیرینه انسانی بوده، و قبل از طلوع ستاره اسلام، قبور انبیای بنی اسرائیل و غیره، همگی دارای بنا بوده است، و روزی که مسلمانان این مناطق را در فلسطین و اردن و شام فتح کردند، در حفظ و صیانت آنها کوشیدند و تا به امروز به همان حالت باقی مانده است. مسلمانان نه تنها خدشهای بر این بناها وارد نکردند، بلکه در تعمیر و نوسازی آنها و گماردن افرادی برای خدمت و حفاظت، اهتمام ورزیدند.
حفظ آثار، حفظ اصالتها است-2
اصولادر حفظ آثار، خصوصاً آثار پیامبر گرامی صلیاللّهعلیهوآله مانند مدفن وی و قبر همسران و فرزندان و صحابه و یاران او، و خانههایی که در آنجا زندگی کرده و مساجدی که در آنها نماز گزارده، فایده عظیمی است که طی مقدمهای به آن اشاره میکنیم.
امروز پس از گذشت بیست قرن از میلاد مسیح، وجود مسیح علیهالسلام و مادر او مریم و کتاب اوانجیل و یاران و حواریون او، در غرب به صورت افسانه تاریخی درآمده است که گروهی از شرقشناسان در وجود چنین مرد آسمانی، به نام مسیح که مادرش مریم و کتاب او انجیل است، تشکیک کرده و آن را افسانهای به سان <مجنون عامری> و معشوق وی <لیلی> تلقی میکنند که زائیده پندارها و اندیشههاست، چرا؟ به خاطر این که یک اثر واقعی ملموس از مسیح در دست نیست، مثلابه طور مشخص نقطهای که او در آن متولد گردید و خانهای که زندگی کرده، و جایی که در آن به عقیده نصاری به خاک سپرده شده است، معلوم و روشن نیست. کتاب آسمانی او نیز دستخوش تحریف گردیده و این اناجیل چهارگانه، که در آخر هر کدام جریان قتل و دفن عیسی آمده است، بهطور مسلم مربوط به او نیست و بی تردید پس از وی تدوین شدهاند. ولی اگر تمام خصوصیات مربوط به او محفوظ میماند، به روشنی بر اصالت او گواهی میداد، و برای آن خیالبافان و شکاکان جای تشکیک باقی نمیگذارد.
ولی مسلمانان آشکارا خطاب به مردم جهان میگویند: هزار و چهارصد سال قبل در سرزمین حجاز مردی برای رهبری جامعه بشری برانگیخته گردید و در این راه موفقیت بزرگی به دست آورد; و تمام خصوصیات زندگی او محفوظ است، بی آنکه کوچکترین نقطه ابهامی در زندگی آن بزرگمرد مشاهده گردد، حتی خانهای که او در آن متولد شده مشخص است، و این کوه حراء است که وحی در آنجا بر او نازل میگردید، واین مسجد او است که در آن نماز میگزارد، و این خانهای است که در آنجا به خاک سپرده شد، و اینها خانههای فرزندان و همسران و بستگان او است، و این قبور فرزندان واوصیاء و خلفا و همسران او میباشد و ... .
اکنون اگر همه این آثار را از میان ببریم، طبعاً علایم وجود و نشانههای اصالت او را از بین بردهایم و زمینه را برای دشمنان اسلام آماده ساختهایم.
بنابراین ویران کردن آثار رسالت و خاندان عصمت، علاوه بر این که یک نوع هتک و بیاحترامی است، مبارزه با مظاهر اصالت اسلام و اصالت رسالت پیامبر نیز میباشد.
آیین اسلام، آیین ابدی و جاودانی است و تا روز قیامت آیین هدایت برای انسانها میباشد. نسلهایی که پس از هزاران سال میآیند، باید به اصالت آن اذعان کنند. لذا برای تامین این هدف، باید پیوسته تمام آثار و نشانههای صاحب رسالت را حفظ کنیم و از این طریق گامی در راه بقاء دین در اعصار آینده برداریم و کاری نکنیم که نبوت پیامبر اسلام صلیاللّهعلیهوآله به سرنوشت آیین حضرت عیسی علیهالسلام دچار گردد.
3-ترفیع خانههای پیامبران
قرآن مجید، در آیه معروف به آیه نور، نور خدا را به چراغی پرفروغ تشبیه میکند که بهسان ستاره فروزان میدرخشد، آنگاه در آیه بعدی جایگاه این مشعل فروزان را بیوتی میداند که در آنها مردانی وارسته، صبح و شام خدا را تسبیح میگویند، آنجا که میفرماید: فی بیوت اذناللّه ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبحله فیها بالغدوّ والاصال، نور 37 <این چراغ فروزان> در خانههایی روشن است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنها والاگردد و نام او در آنها یاد شود، در آن خانهها بامدادان و شامگاهان تسبیح خدا میگویند.
اکنون باید دید مقصود از آن بیوت چیست؟ مسلماً بیت غیر از مسجد است، زیرا بیت از بیتوته به معنی شب را به پایان رساندن، گرفته شده است، و اگر به مسکن انسان بیت میگویند، از آن روست که انسان در آنجا شب را به صبح میرساند.
قرآن، هرجا که درباره معبد و پرستشگاه جمعی مسلمانان سخن میگوید، لفظ مسجد یا مساجد را به کار میبرد، و لذا این واژه در قرآن 28 بار به صورت جمع و مفرد بهکار رفته است، در حالیکه هرگاه قرآن از مسکن و ما›وی سخن به میان آورد، از واژه بیت بهصورت جمع یا مفرد بهره میگیرد. لذا این واژه66
بار در قرآن در همین مورد به کار رفته است. نتیجه این که در زبان قرآن بیت و مسجد مصداقاً یکی نبوده و یکی شمردن آن دو، مدعایی بیدلیل است.
بهطور مسلم، مقصود از این بیوت، بیوت انبیا و اولیا و انسانهای وارسته است که در آنها، صبح و شام، خدا را تسبیح میگویند. جلالالدین سیوطی، از انسبن مالک نقل میکند: زمانی که رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله آیه فی بیوت اذناللّه ان ترفع را در مسجد تلاوت کرد، فردی از یاران رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله به پا خاست و پرسید: مقصود از این خانهها چیست؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: خانههای پیامبران; در این هنگام ابوبکر برخاست و گفت: ای پیامبر خدا صلیاللّهعلیهوآله این خانه (اشاره به خانه علی و فاطمه) از همین خانههاست که خدا رخصت بر رفعت و بالابردن منزلت آنها داده است؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: آری از برترین آنهاست.
تا اینجا روشن شد که مقصود از بیوت، خانههای پیامبران است نه مساجد، اکنون باید دید مقصود از رفع چیست؟ در اینجا دو احتمال است: -1 مقصود از رفع، رفع حسی است. -2 مقصود رفع معنوی است.بنابر احتمال اول، مقصود، بالابردن دیوارها و زدن سقف است، چنانکه در آیه میفرماید: رفع سمکها فسواها، نازعات/ 28; ولی چون قرآن درباره بیوتی سخن میگوید که دیوار و سقف دارند، طبعاً مقصود از ترفیع، رفع معنوی است، یعنی رفعت و منزلت و بزرگداشت آنها; و یکی از مظاهر ترفیع این بیوت، آن است که از هر نوع آلودگی حفظ شوند و به هنگام فرسودگی تعمیر شوند.
این ویژگیها به پاس حضور مردان بزرگی است که در آن خانهها به راز و نیاز پرداخته و خدا را یاد میکنند; و داد و ستد،آنان را از برپاداشتن نماز و پرداخت زکات باز نمیدارد. به پاس وجود این شخصیتها، خدا اذن داده است که به این آثار، از دیده تعظیم و تکریم نگریسته شود و از ویرانی و آلودگی صیانت گردد.
همگی میدانیم که پیامبر گرامی صلیاللّهعلیهوآله در خانه خود به خاک سپرده شد، یعنی در آن نقطهای که خدا را یاد میکرد و ستایش مینمود. خانه وی، به حکم این آیه، دارای ارج و احترام بوده و هر نوع ایجاد ویرانی و تخریب و ایجاد آلودگی در آن، دور از شان آن و بر خلاف دستور قرآن است.
بلکه بخشی از بیوت مدینه مدفن و آرامگاه شخصیتهای بزرگی است: و بنابر روایت صحیح حضرت زهرا سلاماللّهعلیها در خانه خود که تاکنون نیز موجود است به خاک سپرده شد.
حضرت هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام نیز در خانههایی که خدا را پرستش میکردند به خاک سپرده شدند. در این صورت این خانهها به تصریح آیه دارای منزلت و رفعت هستند و تخریب آنها با مفاد این آیه ناسازگار است.
در محله بنیهاشم مدینه، تا چندی قبل خانههای حسنین علیهماالسلام و مدرسه امام صادق علیهالسلام برپا بود، ولی متاسفانه به عنوان توسعه مسجد نبوی همه این آثار نابود گشت، در حالی که توسعه مسجد النبی صلیاللّهعلیهوآله با حفظ این آثار منافاتی نداشت.
صیانت قبور، نشانه مهر و محبت است-4
دوستی پیامبر صلیاللّهعلیهوآله و خاندان او از اصول موکد اسلام است، و آیات و روایاتی بر این مورد گواهی میدهد، پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ثلاث من کنّ فیه وجد حلاوة الایمان و طعمه، ان یکوناللّه و رسوله احبّ الیه مما سواهما، جامعالاصول1/37
سه چیز است که هر کس آن را دارا باشد مزه شیرین ایمان را میچشد، یکی از آنها این است که خدا و پیامبر او، نزد انسان از همه چیز مجبوبتر باشند ... .
مهر ورزیدن به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله روشهای گوناگونی دارد که به برخی اشاره میکنیم: نشر سخنان و برنامههای آنها. حفظ و صیانت آثار و یادگارهای آنان. بنای یادبود بر قبور آنان. همه این امور، نوعی مهرورزی به آنان شمرده میشود. ترمذی در سنن خود نقل میکند که: ان النبی اخذ بیدالحسن و الحسین و قال: من احبّنی و احبّ هذین الغلامین و اباهما و امّهما کان معی فی درجتی یومالقیامة. پیامبر دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر کس مرا و این دو کودک و پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز رستاخیز با من همدرجه خواهد بود.
همگی میدانیم سبط اکبر پیامبر صلیاللّهعلیهوآله در سرزمین بقیع و سبط اصغر وی در کربلابه خاک سپرده شدهاند و مرقدشان پیوسته زیارتگاه مسلمانان بوده و خواهد بود. ساختن هر نوع سایبان برای حفاظت از تربت پاک آنان نوعی ابراز محبت به دو سبط بزرگوار پیامبر صلیاللّهعلیهوآله است و این عمل همان پاداش را خواهد داشت که پیامبر صلیاللّهعلیهوآله در روایت فوق متذکر شده است.
امروز، ملل زنده جهان، سعی میکنند که یاد شخصیتهای ملی و مذهبی خویش(سران نظامی، سیاسی و اصلاحگران عرصه فرهنگ) را به اشکال گوناگون زنده نگه دارند، و بدین خاطر پیکر آنان را با عظمت، تشییع میکنند و در محلی با صفا تحت بنای مجلّلی به خاک میسپارند، تا آیندگان نیز همچون نسل حاضر، شخصیتهای مزبور را همواره مد نظر داشته و گرامیبدارند،ما مسلمانان نیز بایستی با شیوههای گوناگون (ساختن آرامگاه، بنای یادبود و غیره) شخصیتهای برتر و بینظیر خویش را پاس بداریم.
اصحاب کهف و ساختمان بر قبور آنان-5
آنگاه که سرگذشت اصحاب کهف پس از سیصد و اندی سال بر مردم کشف شد، همه مردم آن منطقه دور غار آنان را فراگرفته و به دو گروه تقسیم شدند: گروهی گفتند: بر روی قبر، بنای یادبودی بسازیم و آرامگاه آنان را با این بنا گرامی بداریم. گروهی دیگر گفتند: بر روی غاری که اجساد آنان در آن نهفته است، مسجد بسازیم. قرآن این حقیقت را چنین بیان میکند: فقالواابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم قالالذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا، کهف /21
از این آیه استفاده میشود که در آن زمان هم، بنا بر روی قبر امری رایج بود و هم مسجد سازی روی قبر، چیزی که هست نظریه نخست مربوط به غیر مومنین و نظریه دوم، مربوط به موحدان بوده است. گواه بر اینکه پیشنهاد دوم از آن موحدان بوده است، تاریخ معروفی است که درباره زندگانی اصحاب کهف در کتب تفسیر و تاریخ موجود است و آن اینکه آنان وقتی از خواب بیدار شدند، فردی را روانه شهر کردند، و او وضع شهر را دگرگون دید و گرایشهای مردم به مسیح رامشاهده کرد و تعجب کرد که چگونه این شهر که مرکز مشرکان بود، بلکه وجود موحدان در آن غیر قانونی بهشمار میرفت به چنین حالت و وضعی درآمده است، گویا برای تبیین یک چنین دگرگونی در اوضاع دینی میفرماید: قالالذین غلبوا علی امرهم ...، یعنی کسانی که بر گروه نخست پیروز شده بودند و مقصود این است که از نظر فکر و اندیشه و ایدئولوژی پیروز شده بودند نه از نظر سیاسی، و پیشنهاد مسجدسازی گواه بر این است که پیشنهاد دهندگان مردم متدین بودند و از این نظر، بر گروه دیگر غلبه کرده بودند، نه اینکه اهل قدرت و سلطه بودند تا گفته شود: گفتار چنین گروه، شایسته پیروزی نیست.
بنابراین آیه از دو جهت میتواند سند ما باشد: الف- از اینکه قرآن بنا بر مدفن اصحاب کهف را از زبان گروهی نقل میکند، بدون اینکه آن را نقد کند، واین خود نشانه مشروع بودن آن است. زیرا در غیر اینصورت، آن را نقد میکرد. شما اگر به آیات قرآن نظری بیفکنید آنجا که گفتاری را از دیگران نقل میکند، در صورت غیر صحیح بودن به نقد آن میپردازد مگر اینکه بیپایگی آن روشن باشد- مثلافرعون به هنگام غرق شدن در امواج دریا اظهار ایمان کرد و گفت: آمنت انّه لااله الاالذی آمنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین، یونس / 90
من ایمان آوردم که خدایی جز آنکه بنی اسرائیل به او ایمان آوردهاند،نیست و من از مسلمانان هستم. قرآن برای اینکه دیگران نپندارند که ایمان در چنین لحظای نافع و سودمند است، فورا نقد میکند و میفرماید: الان وقد عصیت من قبل و کنت منالمفسدین، یونس/91
(آیا اکنون <ایمان آوردهای> در حالی که در گذشته عصیان کردی و از مفسدان بودی). ب- قرآن، این دیدگاه (بنای بر قبور به صورت مسجدسازی) را از جمعیت پیروز بر مشرکان نقل میکند، و این خود حاکی از آن است که این گروه چنین پیشنهادی را به عنوان حکم شریعت خود مطرح میکردند و همگی میدانیم که شرایع سماوی از نظر اصول و قواعد کلی یکسانند و اختلاف، در کیفیتها و جزئیات است از این جهت فقها میگویند احکام ثابت در شرایع پیشین برای ما حجت است، مگر اینکه دلیل محکمی بر منسوخ شدن آن داشته باشیم.
با توجه به این ادله پنجگانه: الف. سیره سلف صالح در حفظ قبور انبیای پیشین. ب. صیانت آثار، حفظ اصالتها است.ج. حفظ ابنیه مربوط به اولیا نوعی ترفیع بیوت آنها است.د . حفظ آثار اولیا مظهر مهر و مودت آنها است.ه. بنای یادبود یا مسجد بر قبور اصحاب کهف;
برای احدی جای شک و تردید باقی نمیماند که بنای بر قبور، نه تنها مشکل شرعی ندارد، بلکه امری مطلوب و مرغوب است.
تنها چیزی که باقی مانده است، تفسیری روایتی است که دستاویز وهابیان قرار گرفته است.
دستاویز وهابیان برای ویرانی قبور
دلایل گرامیداشت مزار پاکان را از دیدگاه قرآن و سنت و سیره عملی مسلمانان، بررسی کردیم، وقت آن رسیده است که دلیل مخالفان را که عمدتاً روایت <ابی الهیاج اسدی> است، مورد بررسی قرار دهیم و عیار صحت آن را با محک نقد بسنجیم.
مسلم در صحیح خود از ابی الهیاج نقل میکند که: <قال لی علی بن ابی طالب الاابعثک علی ما بعثنی علیه رسول اللّه، ان لاتدع تمثالاً اںلاطمسته و لاقبراً مشرفاً اںلاسوّیته>.
<علی بن ابی طالب به من گفت: آیا نمیخواهی تو را به ماموریتی که پیامبر مرا برای آن اعزام کرد، اعزام کنم، این که: هیچ تصویر (ذی روحی) را ترک مکن مگر آنکه آن را محو کنی، و نیز هر قبر بلندی را که دیدی آن را مساوی و برابر ساز>.
مخالفان بنای قبور، این حدیث را دلیل بر حرمت ساختن آرامگاه میگیرند و در شوال 1344 هجری قمری که قبور ائمه بقیع ویران گردید، همان روز در روزنامه <ام القری> پرسش و پاسخی انتشار یافت و در لزوم تخریب گنبد و بارگاه به این حدیث استدلال شد.
برای روشن شدن میزان صحت استدلال به این حدیث، آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسی قرار میدهیم:
الف: سند حدیث
راویان حدیث به قرار زیرند: 1. وکیع، 2. سفیان الثوری، 3. حبیب بن ابی ثابت، 4. ابو وائل، 5. ابوالهیاج الاسدی.
درباره راوی نخست (وکیع) همین بس که احمد بن حنبل، استاد حدیث، درباره او میگوید: وکیع در پانصد حدیث خطا کرده است. و نیز میگوید: او حدیث را نقل به معنی میکرد و آشنایی کافی با آن نداشت.
درباره راوی دوم (سفیان ثوری) کافی است بدانیم که ابن حجر او را مدلّس شمرده و از <ابن مبارک> نقل میکند که: سفیان ثوری نقل حدیث میکرد، و من که رسیدم دیدم او در نقل خود تدلیس مینماید; همین که مرا دید از کار خود خجالت کشید.
تدلیس، به هر صورت تفسیر شود، با ملکه عدالت سازگار نمیباشد.
درباره راوی سوم (حبیب بن ابی ثابت)، ابن حبّان از عطا نقل میکند: او در حدیث تدلیس میکرد، و از احادیث او پیروی نمی شود.
راوی چهارم (ابووائل) که نام او شقیق بن سلمه اسدی کوفی است، با علی بن ابی طالب علیهالسلام سرسنگین
بوده است ابن ابی الحدید میگوید: وی از مخالفان امیرمومنان علی علیهالسلام بوده است وقتی از او پرسیدند علی را دوست داری یا عثمان را گفت: روزگاری علی را، ولی اکنون عثمان را.
درباره راوی پنجم یعنی <ابو الهیاج اسدی> که نام او حیّان بن حصین است، هر چند تضعیفی درباره او در کتب رجال مشاهده نمیشود، ولی ترمذی از نقل احادیث وی خودداری کرده و صحاح ششگانه نیز، جز همین روایت، روایتی دیگر از وی نیاوردهاند.
ب: دلالت حدیث
وضع سند حدیث ابوالهیّاج، از آنچه گفتیم، روشن شد. پیداست با حدیثی چنین که راویانش به خطای در نقل و تدلیس در روایت متهم هستند، نمیتوان بر حکمی شرعی استدلال کرد. خاصّه آنکه، با فرض چشمپوشی از قدح راویان حدیث فوق، دلالت آن بر مدّعا نیز ضعیف و مخدوش است. برای روشن شدن این مسئله، ضروری است دو واژه کلیدی در فهم
حدیث را بررسی کنیم: 1. قبراً مشرفاً، 2. اںلّا سوّیته.
درباره واژه اول (مشرفاً) یادآور میشویم: <مشرف> از ماده <شرف> به معنی علوّ و بلندی گرفته شده است و کسانی که از نژاد والایی برخوردارند (همچون فرزندان پیامبر صلیاللّهعلیهوآله) <شریف> نامیده میشوند و به کوهان شتر نیز که از سایر اعضای بدن وی، ارتفاع چشمگیری دارد <شرف> گفته میشود.
در تاج العروس آمده است: <الشرف: العلوّ و المکان العالی، و من البعیر سنامه، و شرفات القصر اعالیه>: <شرف به معنی بلندی و مکان بلند است. کوهان شتر را شرف مینامند و نقاط بلند و مرتفع کاخها، و احیاناً بلندیهای روی دیوار نیز <شرفه> نامیده می شود>.
آیا مقصود از <مشرفاً> هر نوع بلندی است یا بلندی خاصی همچون بلندی شبیه به کوهان شتر یا بلندی پشت ماهی؟! با توجه به مفهوم واژه دوم <سوّیته> خواهیم دید که بلندی خاصی مورد نظر است.
درباره واژه دوم (سوّیته) نیز یادآور میشویم: فعل <سوّیته> در حدیث، از مادّه <تسویه> گرفته شده که در لغت عرب، دو کاربرد دارد:
1. برابری چیزی با چیزی، در اندازه، چگونگی و غیره، مانند مساوات دو خط متوازی در طول، یا برابری دو سیب از نظر وزن.
در این کاربرد، فعل <سوّی> به دو مفعول نیاز دارد و مفعول دوم نیز باید با حرف جرّ (مانند <با>) همراه باشد. مانند: سوّی هذا بهذا: این دو شیء را با هم یکسان کرد.
2. از بین بردن ناهمواریها و زدودن کجیها و پستی و بلندیها از پیکره یک شیء. در این کاربرد، فعل <سوّی> یک مفعولی بوده و نیازی به مفعول دوم نخواهد داشت. مثلاً هرگاه نجّار، ناهمواریهای چوبی را با تراشیدن آن از بین ببرد، گفته می شود: سوّی الخشب.
تفاوت میان دو کاربرد روشن است: در کاربرد نخست، <مساوات> وصفی است قائم به دو شیء، در حالی که در دومی وصفی است قائم به یک شیء (به اعتبار زدودن ناهمواریهای مثلاً چوب، بدون اینکه مقایسهای در کار باشد).
اکنون که مفهوم هر دو لفظ (<مشرفاً> و <سوّیته>) برای ما روشن شد، باید گفت حدیث درباره کیفیت خود قبر سخن میگوید (به دلیل یک مفعولی بودن آن در حدیث) نه در مقایسه آن با زمین، والّا لازم بود بفرماید: <اںلاسویته بالارض>.
غرض آن حضرت این بود که ابی الهیّاج هر قبری را که در آن ناهمواری و بلندی و پستی (مانند کوهان شتر، و یا پشت ماهی) وجود دارد، صاف کند و به صورت مسطّح دربیاورد، و حدیث گواه بر این است که باید روی قبر مسلمان، مسطح باشد، نه مسنم، مانند پشت ماهی.
در آن زمان سطح قبور هموار نبود، و وسط آنها مانند کوهان شتر ارتفاع داشت، و یا به صورت پشت ماهی بود، امام علیهالسلام دستور داد که ابی الهیاج قبور را از این حالت بیرون آورد و این سخن چه ارتباطی به ویران کردن قبر از اساس و یا تخریب ابنیه روی آن دارد؟!
اتفاقاً ناقلان حدیث و شارحان آن، حدیث را به نحوی که گفتیم، تفسیر کردهاند.
1. مسلم نویسنده <صحیح> این روایت را تحت این عنوان آورده است: <باب الامر بتسویة القبر> و معنی این عنوان چنین است: <بابی که در آن روایت مربوط به صاف کردن قبر وارد شده است>. و این حاکی از آن است که نویسنده حدیث نیز از <مشرف> ضدّ مسطح، و از <تسویه> تسطیح آن را فهمیده است.
2. مسلم در آغاز بابی که این حدیث در آنجا آورده است نقل میکند که فضالة بن عبید با گروهی در سرزمین روم بود. یک نفر از یاران وی درگذشت و او پس از دفن، قبر وی را مسطح کرد و گفت: از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله شنیدهام که قبرها را مسطّح و مساوی سازید.
همه این قراین گواهی میدهد که مقصود از <مشرفاً>، بلندی سطح قبر از زمین نیست، بلکه بلندی خاصی در خود قبر، مدّ نظر میباشد. (اعم از آنکه با زمین مساوی، و یا بلندتر و پستتر از آن باشد)
3. نووی در توضیح این حدیث میگوید: قبر نباید از زمین بلندتر یا سطح آن مسنّم (پشت ماهی) باشد، بلکه باید یک وجب از زمین بلندتر و روی آن مسطّح باشد.
4. قرطبی در تفسیر خود، حدیث یاد شده را نقل کرده و میگوید: از حدیث برمیآید که مسطّح بودن سنت، و مسنّم بودن بدعت است.
5. ابن حجر عسقلانی ضمن بیان استحباب مسطّح بودن روی قبر، مینویسد: مقصود از حدیث ابی الهیاج آن نیست که قبر با زمین از نظر سطح یکسان باشد، بلکه مقصود آن است که روی قبر، صاف و مسطّح گردد، هرچند خود قبر بلندتر از زمین باشد.
چنانچه همه این سخنان را نیز نادیده بگیریم (فرض کنیم که حدیث میگوید قبر را باید با زمین یکسان کرد)، باز استدلال به این حدیث در تخریب بناء قبور، دو اشکال جدّی دارد:
اوّلاً: برابری قبر با زمین، برخلاف اتفاق آرای همه فقهای اسلام است، زیرا همگی اتفاق دارند که قبر باید یک وجب از زمین بلندتر باشد.
ثانیاً: اگر تفسیر یاد شده را بپذیریم و بگوییم حدیث ناظر به لزوم برابری قبر با زمین است، باید قبر را تخریب کرد و آن را با زمین یکسان نمود، نه بنایی را که روی قبر ساخته شده است. اساساً حدیث، ناظر به بنای روی قبر نبوده و محور سخن در آن، خود قبر است، نه بنا و سایبان روی آن!
حدیثی از امام صادق علیهالسلام در تعمیر قبور اولیاء
امام صادق علیهالسلام فرمود: پدرم از پدرش و او از حسین بن علی و او از علی بن ابی طالب علیهمالسلام نقل کرد که پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ای علی! تو را در سرزمین عراق میکشند و در آنجا به خاک سپرده میشوی، علی علیهالسلام میگوید: به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله عرض کردم: کسانی که قبرهای ما را زیارت کنند و در آبادی آن بکوشند و پیوسته به آنجا رفت و آمد نمایند، چه پاداشی دارند؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ای ابالحسن! خدا مرقد تو و مرقد فرزندان تو را بخشی از سرزمین بهشت و قسمتی از خاک آن قرار داده است، و خدا دلهای انسانهای بزرگوار و برگزیده از بندگان خود را به شما علاقهمند ساخته است. آنان اذیت و آزار را در راه شما پذیرا میشوند، قبور شما را آباد میکنند و آن هم برای تقرب به خدا و اظهار دوستی به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله.
2. مسلم در آغاز بابی که این حدیث در آنجا آورده است نقل میکند که فضالة بن عبید با گروهی در سرزمین روم بود. یک نفر از یاران وی درگذشت و او پس از دفن‚ قبر وی را مسطح کرد و گفت: از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله شنیدهام که قبرها را مسطّح و مساوی سازید.
همه این قراین گواهی میدهد که مقصود از <مشرفاً>‚ بلندی سطح قبر از زمین نیست‚ بلکه بلندی خاصی در خود قبر‚ مدّ نظر میباشد. (اعم از آنکه با زمین مساوی‚ و یا بلندتر و پستتر از آن باشد)
3. نووی در توضیح این حدیث میگوید: قبر نباید از زمین بلندتر یا سطح آن مسنّم (پشت ماهی) باشد‚ بلکه باید یک وجب از زمین بلندتر و روی آن مسطّح باشد.
4. قرطبی در تفسیر خود‚ حدیث یاد شده را نقل کرده و میگوید: از حدیث برمیآید که مسطّح بودن سنت‚ و مسنّم بودن بدعت است.
5. ابن حجر عسقلانی ضمن بیان استحباب مسطّح بودن روی قبر‚ مینویسد: مقصود از حدیث ابی الهیاج آن نیست که قبر با زمین از نظر سطح یکسان باشد‚ بلکه مقصود آن است که روی قبر‚ صاف و مسطّح گردد‚ هرچند خود قبر بلندتر از زمین باشد.
چنانچه همه این سخنان را نیز نادیده بگیریم (فرض کنیم که حدیث میگوید قبر را باید با زمین یکسان کرد)‚ باز استدلال به این حدیث در تخریب بناء قبور‚ دو اشکال جدّی دارد:
اوّلاً: برابری قبر با زمین‚ برخلاف اتفاق آرای همه فقهای اسلام است‚ زیرا همگی اتفاق دارند که قبر باید یک وجب از زمین بلندتر باشد.
ثانیاً: اگر تفسیر یاد شده را بپذیریم و بگوییم حدیث ناظر به لزوم برابری قبر با زمین است‚ باید قبر را تخریب کرد و آن را با زمین یکسان نمود‚ نه بنایی را که روی قبر ساخته شده است. اساساً حدیث‚ ناظر به بنای روی قبر نبوده و محور سخن در آن‚ خود قبر است‚ نه بنا و سایبان روی آن
حدیثی از امام صادق علیهالسلام در تعمیر قبور اولیاء
امام صادق علیهالسلام فرمود: پدرم از پدرش و او از حسین بن علی و او از علی بن ا›بی طالب علیهمالسلام نقل کرد که پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ای علی! تو را در سرزمین عراق میکشند و در آنجا به خاک سپرده میشوی‚ علی علیهالسلام میگوید: به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله عرض کردم: کسانی که قبرهای ما را زیارت کنند و در آبادی آن بکوشند و پیوسته به آنجا رفت و آمد نمایند‚ چه پاداشی دارند؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ای ابالحسن! خدا مرقد تو و مرقد فرزندان تو را بخشی از سرزمین بهشت و قسمتی از خاک آن قرار داده است‚ و خدا دلهای انسانهای بزرگوار و برگزیده از بندگان خود را به شما علاقهمند ساخته است. آنان اذیت و آزار را در راه شما پذیرا میشوند‚ قبور شما را آباد میکنند و آن هم برای تقرب به خدا و اظهار دوستی به پیامبر صلیاللّهعلیه و آله.
کلمات کلیدی:
برخی از علما اهل سنت ومعاصر ((ابن تیمیه))مطالب وی را به نقد کشیده وبرخی کتابهای مستقل در بطلان ارای او تالیف کردند مانند ((تقی الدین سبکی ))که دو کتاب به نامهای ((شفاء السقام فی زیارت خیرالنام))و((الدره المضیه فی رد علی ابن تیمیه)) نوشت.
1-انتقاد تند ذهبی از ابن تیمیه
وقال الذهبی موجها کلامه لابن تیمیه:ای بیچاره انان که از تو متابعت می کنند در پرتگاه زند قه وکفر ونابودی قرار گرفته اند نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده گوشه گیر وسبک عقل ویا عوام دروغگووکودن ویا بیگانه فرومایه ومکار ویا خشک ظاهر الصلاح وفاقد فهم هستند.اگر چنانچه سخن مرا قبول نداری انان را امتحان کن وبامقیاس عدالت بسنج.
تا کی سخنان ناشایست خودرا بالاتر از احادیث صحیح بخاری وصحیح مسلم می شماری ؟ای کاش احادیث ان دو کتاب ازاعتراض تودر امان مانده بود توبعضی از اوقات انها را تضعیف کرده وبی ارزش می کنی ویا توجیح نموده وانکار میکنی!!(الاعلان بالتوبیخ:77.تکمله السیف الصیقل:190)
2-ابن حجرو نسبت زندیق ومنافق به ابن تیمیه
وافترق الناس فیه شیعا ومنهم من نسبه ای تجسیم....
بزر گان اهل سنت نسبت به ((ابن تیمیه)) نظریه های مختللفی دارند بعضی معتقدند که وی قائل به تجسیم است بخاطر انچه در کتاب ((العقیده المحمویه))برای خداوند تعالی دست –قدم ساق پا وصورت تصور کرده است. بعضی بخاطر سخنان زشتی که درباره امیرالمومنین علیه السلام بیان داشته وی رامنافق دانسته اند.
چون وی گفته است:علی بن ابی طالب بارها برای بدست اوردن خلا فت تلاش کردولی کسی اورا یاری نکرد جنگهای اوبرای دیانت خواهی نبود بلکه برای ریاست طلبی بود اسلام ابوبکر از اسلام علی که در دوران طفولیت صورت گرفته با ارزشتر است وهمچنین خواستگاری علی از دختر ابوجهل نقص بزرگی برای وی بود.
تمامی این سخنان((ابن تیمیه)) نشانه نفاق اوست چون پیامبر گرامی صلی الله علیه واله وسلم به علی علیه السلام فرموده است جزکسی تورا دشمن نمی دارد.(الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه:1/155)
3-سبکی ابن تیمیه را بدعتگذار میداند
((سبکی)) از محققان بر جسته معاصر ابن تیمیه میگوید:لما احدث ابن تیمیه ما احدث فی اصول العقائدونقض من دعائم الاسلام الارکان والمعاقد....
اودر پوشش پیروی از کتاب سنت در عقاید اسلامی بدعت گذاشت وارکان اسلام را در هم شکست اوبا اتقاق مسلمانان به مخالفت بر خاست وسخنی گفت که لا زمه ان جسمانی بودن خدا ومرکب بودن ذات اوست تا انجا که ازلی بودن عالم را ملتزم شد وبا این سخنان حتی از 73 فرقه نیز بیرون رفت.
4-ابن حجر مکی ابن تیمیه را گمراه وکمراه گر می شمارد
((ابن حجر مکی))از دانشمندان اهل سنت ومورد قبول وهابیت درباره ((ابن تیمیه)) مینویسد:عبدخذله اللهواضله واعماه واصمه واذله...
خدا اورا خوار گمراه وکور کر کرده است وپیشوایان اهل سنت ومعاصرین وی از شافعیها ومالکیها وحنفیها برفساد افکارواقوال او تصریح دارندواعتراض وی حتی عمربن خطاب وعلی بن ابی طالب علیع السلام را نیز در بر گرفته است... سخنان ((ابن تیمیه)) فاقدارزش بوده واو فردی بدعت گذار وگمراه گمراهگر وغیر معتدل است خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید وما از شر عقیده وراه رسم وی حفظ نماید.{الفتاوای الحدیثه .86}
5-اطلاق شیخ الاسلام به ابن تیمیه کفر است
((شوگانی)) از علماء بزرگ اهل سنت می گوید:محمد بخاری حنفی متوفای سال 841 در بدعت گذاری وتکفیر((ابن تیمیه)) بی پرده سخن گفته است تا انجا که در مجلس خود تصریح نموده که اگر کسی ((ابن تیمیه)) را شیخ الاسلام ))بداند کافر است.{البدر الطالع:2/260}
کلمات کلیدی:
بایاد خدا
پیشرفت اسلام در اروپاوشکست اندلس برای غرب صلیبی بسیار تلخ وناگوار بودواورابه فکرواندیشه انتقام واداشت ودرسالهای پایانی قرن پنجم پاپ رم با فرمان حمله به فلسطین (قبله اول اسلام)صدها هزارمسیحی برافروخته از کینه دیرینه صلیب رابر ضد توحید ازاروپا به را انداخت تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازد وبه دنبال جنگهای مشهور صلیبی که حدود200 سال(489-690)بطول انجامیدومیلیونها کشته ومجروح بجای گذاشت آغاز گشت.
در همان زمانی که مصروشام سخت باصلیبیان درگیر بودندامت اسلامی باطوفانی مهیبتر یعنی حمله مغولان به رهبری چنگیزمواجه گردید که اثار ارزشمند اسلامی را نابودویاغارت کردند.
پنجاه سال بعدازان سال(656 )توسط هلاکونواده چنگیز بغداد به خاک خون کشیده شدوطومار خلافت عباسی در هم پیچید.
وسپس بر سرحلب وموصل(657-660)همان بلا امد که بر سربغداد گذشته بود.
ابن اثیر مورخ مشهور می نویسد:مصائب وارده برمسلمینازسوی مغول انچنان سهمگین بود که مرا یارای نوشتن انها نیست وای کاش مادر مرا نمی زایید.(الکامل فی تاریخ:12/385)
گفتنی است که در طول سلطه مغول فرستادگان سلاطین همواره کوشیدند که با جلب نظر مغولان وهمدستی انان امت اسلامی را از دو سو تار مار کنند.
افزون بر اینکه مادر وهمسر هلاکو مسیحی بودند وسردار بزرگش در شامات (گیتوبوقا)نیز مسیحی بود.
وهمچنیناباقاخان(663-680)فرزندهلاکوبا دختر امپراطور روم شرقی ازدواج کردوپاپ وسلاطین فرانسه وانگلیس بر ضد مسلمین متحد شدند وبه مصر وشام لشگر کشید.
واز همه بدتر( ارغون)نوه هلاکو (683-690)به وسیله وزیر یهودیش سعدالدوله ابهری دراندیشه تسخیر مکه وتبدیل به بتخانه افتادومقدمات این دسیسه را نیز فراهم ساخت که خوشبختانه با بیماری ارغون وقتل سعدالدوله ان فتنه بزرگ عملی نشد. الحمدولله
.(رجوع شود به کتاب وهابیت مبانی فکری وکارنامه عملی ))تالیف دانشمند فرزانه وفقیه توانا حضرت ایت الله سبحانی ص 21-24)در چنین زمان حساسی که کشورهای اسلامی در تب تاب این درگیریهای ویرانگر می سوخت ومسلمانان مورد حمله های ناجوانمردانه شرق وغرب قرار گرفته بودند ((ابن تیمیه))موسس اندیشه های وهابیت به نشر افکار خود پرداخت وشکاف تازه ای در امت اسلامی ایجاد کرد.
ان تیمیه بنیانگذار فکری وهابیت
احمد بن تیمیه سال 665ق پنج سال پس از سقوط خلا فت بغداد در حران از توابع شام به دنیا امدوتحصیلات اوله را در ان سرزمین به پایان رساند.وپس از حمله مغول به اطراف شام وهمرا خانواده اش به دمش رفت ودر انجا اقامت گزید.
در سال 698 ه ق به تدریج اثار انحراف در وی طاهر شد خصوصا به هنگام تفسیر ایه شریفه(
الرحمن علی العرش استوی)در شهر حمات(یکصد پنجاه کیلومتری شهر دمشق) برای خداوندبرای خداوند تبارک وتعالی جایگاهی در فراز اسمانها که بر تخت سلتنط متکی است تعین کرد.(طه/5)اودر کتاب العقیدت المحمودیه :429میگوید:ان الله تعالی فوق کل شیئ وعلی کل شیئ وانه فوق العرش وانه فوق السماء...این تفسیر مخالف ایات قران چون(
لیس کمثله شیء)و(ولم یکن له کفوا احد)می باشد که خداوند را از هرگونه تشبیه به صفات مخلوقات باز داشته است.(شوری/11)(اخلاص/4)انتشار این افکار باطل((ابن تیمیه))در دمشق واطراف ان غوغایی بر پاکرد وگروهی از فقها علیه او قیام کرده واز جلال الدین حنفی قاضی وقت محاکمه وی را خواستار شدندولی وی از حضوردر دادگاه امتناع ورزید.
((ان تیمیه))همواره با آراء خلاف خود افکار عمومی را متشنج ومعتقدات عمومی را جریحه دار می کرد تا اینکه هشتم رجب سال 705قضات شهر همراه با وی درقصر نائب السلطنه حاضر شدندوکتاب ((الواسطیه))وی قرائت شد وپس ازدوجلسه مناظره با( کمال الدین زملکانی)واثبات انحراف فکری وعقیدتی ((ابن تیمیه))وی به مصر تبعید شد.
در انجا نیز بخاطر نشر اندیشه های انحرافی توسط ((ابن محلوف مالکی)) قاضی وقت به زندان محکوم گشت وسپس در ابیع الاول سال707 از زندان ازادشد ولی بخاطر پافشاری بر نشر عقاید باطلش قاضی((بدرالدین))وی را محاکمه کرد واحساس نمود که وی در قضیه توسل به پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم ادب را به حضرت رعایت نمیکند بنابر این اورا روانه زندان کرد
.(ابدایه ونهایه:14/47)وعاقبت دسال 708 از زندان ازاد شدولی فعالیت مجدد وی باعث شد که اخرین ماه صفر سال 709 به اسکندریه مصر تبعید شود وپس از هشت ماه به قاهره باز گردد.
ابن کثیر می نویسد:در 22رجب سال 720 بخاطر فتوای دور از مذهب اسلامی به دارالسعاده احضار شدوقضات هر چهار مذهب 0حنفی-مالکی-شافعیوحنبلی )اورامذمت وبه زندان محکوم کردند تا در دوم محرم سال 721 از زندان ازاد گردید.
شوکانی از علمای بزرگ اهل سنتمی نویسد طبق فتوای قاضی مالکی دمشق که حکم به کفر او داده بود در دمشق ندا در دادند که هرکس معتقد به عقاید
((ابن تیمیه ))باشد خون ومالش حلال است((من اعتقد عقیدت ابن تیمیه حل دمه وماله)) (الدررالکمانت:1/147"البرالطالع:1/67)کلمات کلیدی:
مقدمه: فصل اوّل: تاریخچه وهابیت: فصل دوّم: خلاصه اى از افکار فرقه وهابیت بحث اوّل: وهابیان و تعمیر قبور اولیاء خدا: تحلیل دلیل وهابیان: مبحث دوّم: وهابیان و زیارت قبور: مبحث سوّم: وهابیان و توسّل به اولیاء الهى: اللّهم اِنّى اتوسَلُ الک بجاه مُحَمد (ص) و مرتبه و حقه ان تقضى حاجتى. بارالها مقام و احترام محمد (ص) را که در نزد تو دارند وسیله اداى حاجتم قرار مى دهم. به نظر وهابى ها هر دو نوع توسل ممنوع و حرام است و با بررسى احادیث و سیره مسلمین درخواهیم یافت که این نظریه درست نیست. احادیث: براى نمونه یک حدیث را ذکر مى کنیم: حدیث عثمان بن حنیف: انّ رجلاً ضریرّا الى النبى (ص) فقال اُدعُ اللهَ أنَ یُعافِینَى فقالُ اِنْ یشئْتَ دَعَوْتُ و اِنْ یِشئتَ صَبَرتُ و هُو خیرٌ قال فَادْعُه فَاَمَره أنْ یَتوضا فَیُحِسنَ وُضؤه ویُصَلّى رَکْعَتینَ وَ یَدْعُو بِهذا الدُعاء: اللّهمِ إنّى أشألک، و اَتَوجّه إلیک بنبِّیِک مُحمد نبىّ الرحَمة یا محمدُ إنّى اَتِوجّه یک الى ربّى فى حاجتى. لِتَقْضِى، أللّهم سُفّعه فّى، قالُ ابن حنیف فوالله ماقَفَرْقنا و قال بنا الحدیثُ حتّى دَخَلَ علینا کان لم یکُن به ضُر. معنا: مرد نابینائى حضور پیامبر رسید و گفت از خداوند بخواه، به من عافیت بخشد، پیامبر فرمود: اگر مایل هستى دعا کنم و اگر مایل هستى صبر کن که بهتر است مرد نابینا گفت دعا بفرمائید: پیامبر به او دستور داد وضو بگیرد و در وضوى خود دقت کند و دو رکعت نماز بگذارد و این چنین دعا کند. پروردگارا من از تو درخواست مى کنم وسیله پیامبرت محمد پیامبر تو به خدایم متوجه مى شوم تا خدا حاجتم را برآورده بفرماید پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذیر... در مورد این حدیث از نظر سند و دلالت باید بحث شود. اما سند حدیث: در اتقان و صحت سند حدیث سخنى نیست و پیشواى وهابیان ابن تیمیه نیز سند را صحیح خوانده و گفته است که مقصود از ابوجعفر که در سند حدیث است همان ابوجعفر خطمى است که ثقه است. رفاعى نویسنده معاصر وهابى درباره این حدیث مى گوید: شکى نیست که این حدیث صحیح و مشهور است. در نتیجه در سند حدیث جاى بحث و مناقشه نیست. دلالت حدیث: از مضمون حدیث بدست مى آید که پیامبر به فرد نابینا تعلیم داد که پیامبر رحمت را وسیله خود قرار دهد و به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که حاجتش را برآورده سازد. به عبارت واضح تر نابینا از خدا بوسیله نبى درخواست برآورده شدن حاجتش را نمود نه اینکه دعا و نبى را وسیله قرار دهد و اگر کسى این ادعا را کند لازمه اش در تقدیر گرفتن لفظ دعا است که عدم تقدیر اولى و صحیح است. ولذا تلاش این گروه در توجیه حدیث و تقدیر لفظ دعا درست نیست و این مطلب که نابینا به خود نبى (ص) توسل جسته است از فقرهاى مختلف حدیث بدست مى آید از جمله 1ـ اللهّم إنى اَسْألُکَ وَاَتَوَجَه الیک بنبیک بارالها از تو درخواست مى کنم و به تو روى مى آورم بوسیله پیامبرت . در این فقره از حدیث نابینا بوسیله خود پیامبر خدا (بنبیک) به خداوند روى مى آور. 2) محّمد نبى الرحمه. در حدیث لفظ نبیک را با جمله محمد نبى الرحمه توصیف مى کند تا دقیقاً منظور روشن گردد. 3) یا محمد انى اتوجه بک الى ربى. لفظ "بک" مى رساند که حضرت محمد (ص) را وجهه دعاء خود قرار داده نه دعاى او را. در مجموع تقدیر گرفتن لفظ دعاء در تمام فقرات و ردّ کردن توسلّ به خود پیامبر توسط رفاعى نویسنده معاصر وهابیت صحیح نیست. شیخ منصور على ناصف از علماء بزرگ قرن حاضر مصر و مؤلف "التّاجُ لِلُا صُولِ فى احادیثِ الرسول پیرامون حدیث مطالبى دارد. وى پس از نقل حدیث و تصدیق صحت آن از طریق قرمؤى و ابن ساجه مى نویسد: "این نصوصِ صحیح ما را به صحت توسل به صالحان رهبرى مى کند و نشان مى دهد که نه تنها توسل جائز است بلکه مستحب و خواسته شده است. ما در کتاب نیت، داستان توسل گروهى را که در غار محبوس شده بودند به اعمال صالح خود نقل کردیم، هرگاه توسل به عمل صالح صحیح و پا برجا شد، توسل به صالحان که مبدأ و مصور اعمال صالح مى باشند به نحو شایسته صحیح تر خواهد بود. انصاف و پیروى از حق بهتر از پیروى از مذهبى است که انسان انتخاب کرده است و بازگشت به حق فضیلت است. سیره مسلمین در مسأله توسلّ: سیره مسلمین در زمان پیامبر و پس از او پیوسته بر توسلّ به ذات اولیاء الهى و مقام و منزلت آنها جارى بوده است و در این مورد مى توان به احادیث معتبره رجوع کرد. از جمله این احادیث توسلّ عمر به عباس عموى پیامبر است. حدیث از این قرار است: "در سال و ماده وقتى قحطى به اوج خود رسید، محمد وسیله عباس طلب باران کرد، خداوند بوسیله او آنان را سیراب کرد. و زمین ها سرسبز گردید. پس عمر روبه مردم کرد و گفت: به خدا سوگند عباس وسیله ما است بسوى خدا و مقامى نزد خدا دارد و... صحیح نجارى اصل مطلب را به گونه اى دیگر نقل کرده است. "عمر بن الخطاب در مواقع قحطى به عباس بن عبدالمطلب متوسل مى گرددد و مى گفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسلّ مى شدیم، و رحمت خود را مى فرستادى اکنون به عموى پیامبرت متوسلّ مى شویم، رحمت خود را بفرست، در این هنگام باران ریزش کرد و همگى سیراب شدند. در مجموع باتمسک به احادیث و سیره مسلمین بطلان نظر وهابیان در این مورد نیز مشخص شد. مبحث چهارم: وهابیان و تبرکّ و استشفاء به آثار اولیاء |
کلمات کلیدی:
تحریم سفر براى زیارت قبور
7-2-
برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنان8-2
تبرک و استشفاء به آثار اولیا9-2
نذر براى اهل قبور10-2
نداى اولیاء11-2
شفاعت12-2
اعتقاد به سلطه غیبى و قدرتهاى فوِ العاده اولیاء13-2
گریه بر قبور در فراِ عزیزان14-2
توسل به اولیاء15-2
بزرگداشت موالید و وفیات16-2
قسم دادن به حق و مقام اولیاء17-2
سوگند به غیرخدا18-2
نامگذارى فرزندان باپیشوند عبد و غلام
کلمات کلیدی:
مقدمه
سلفیت و مراحل سه گانه تاریخى آن
عقاید وهابیت
نقد آراء و شبهات وهابیت
1-
نقد آرای وهابیت2-1-
تعریف و ملاک بدعت2-
نقد شبهات وهابیت2-2
مسجدسازى در کنار قبور صالحان3-2
زیارت قبور مومنان4-2
زنان و زیارت قبور5-2
زیارت قبر پیامبر اکرمکلمات کلیدی:
باتوکل برخدا
تبلیغ وهابیت مبنی برانحرافات شدیددراموراعتقادی وثبات شرک وکفر فرق اسلامی توسط ابن تیمیه در سال 698ه ق در منطقه شام اغاز گردیدوبامخالفت صریح علماء بزرگ اهل سنت وشیعه علیه ابن تیمیه عاقبت وی درسال 728 در زندان دمشق جان سپردوبا مرگ وی افکار اونیز به فراموشی سپرده شد.
ترویج مجدد افکار باطل ابن تیمیه توسط محمد بن عبدالوهاب در دیار نجدمکه با هماهنگی محمد بن سعودحاکم درعیه در سال1157 اغاز گردید.وبا نبردهای خونین بر سواحل خلیج فارس وتمامی منطقه حجاز سلطه یافتند.
ودر یک دوره 75 ساله خاندان سعود به ترتیب محمدبن سعود عبدالعزیزبن محمد بن سعود "سعود بن محمد"وعبدالله بن سعود"تا سال1234حکومت کردند.
وبا قلع قمع دولت نجدبه دست ابراهیم پاشای عثمانی و قتل عبدالله بن سعوددر استانبول خاندان سعودی از قدرت ساقط شدند وبرای مدتی قریب به 80 سال در عزلت گذراندند.
در مرحله بعدی فعالیت عبالعزیز بن عبالرحمان در سال1391 که از کویت به نجد امد ودرطول 20سال مبارزه با تلاش انگلیسی هاوفرانسوی هادرتقسیم کشورهای عربی "عربستان سعودی را ایجاد کردند وتاکنون فرزندان وی بر این کشور حکومت میکنند.(مراجعه شود به تاریخ وهابیه تالیف محمد حسین قریب گرگانی "مجله هفت اسمان:سال اول شماره سوم وچهارم ص177 )
کلمات کلیدی: