سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه پاسخ‏ها همانند و در هم بود ، پاسخ درست پوشیده و مبهم بود . [نهج البلاغه]
از وهابیت بگویم
درباره



از وهابیت بگویم

وضعیت من در یاهـو
محمد بن تاج
درباره وهابیت وپاسخ به شبهات درمورد وهابیت خواهد بود

••• علّامه و ابن تیمیه و بحث ما چه ربطی به هم پیدا می کنند؟

علّامه حلّی کتاب های متعدّدی نوشته است، در فقه، در اصول، عقاید، تفسیر، احکام و... ایشان چند دوره فقه برای مردم و علما، مبسوط و مختصر و. .. دارد؛ امّا دربارة عقاید، چون مبتلا به زمانه هم بود، مرتّب کتاب می نوشت. او کتابی نگاشت به نام «منهاج البرائه» این منهاج چیزی است که ابن تیمیه برایش ردیّه می نویسد. برای آنها این خیلی سخت بود که بدون اینکه قطره ای خون از دماغ کسی بیاید، دولت مغول را علّامه از دستشان خارج کند. کتاب «منهاج السّنه» را که کتاب بسیار مفصّل و نسبت به کتاب علّامه بسیار قطور است، در ردّ منهاج البرائه کم حجم علامّه می نویسد. تا چاپ 12 جلــدی این کتاب را من دیده ام. این کتــاب را می توان جریــان ساز ترین کتاب تشیّع دانست. «الصّواعق المحرّقه» ابن حجر عسقلانی در ردّ آن نوشته شده، بعد «کابلی» نامی، شرح و بسط الصّواعق المحرّقه را می نویسد. بعد ولی الله دهلوی هم آن را شرح و بسط بیشتری می دهد و «تحفه اثناعشریّه» را می نویسد. بعد تحفه اثنا عشریّه باعث می شود بزرگترین ردیّه های شیعه نوشته بشود؛ یعنی «تشیید المطاعن» در هفده جلد و «عبقات الأنوار» که هنوز هم این جریان سازی ادامه دارد.

•••اعتقادات و حرف های تازه ابن تیمیه چه تغییراتی در باورهای پیروان خود به وجود می آورد؟

عمدة انحراف های ابن تیمیه در سه محور جمع می شود:

محور اوّل: توحید و دربارة خداست. عقیدة او دربارة صفات خبریّه، یعنی آیاتی که در قرآن دربارة صفات خداوند نازل شده است، مثل: «یدالله فوق ایدیهم» که خدا دست و پا و گوش دارد، این است که معنای ظاهری آیات درست است؛ یعنی خداوند دست و پا و چشم دارد. خدا را اینجا مرکّب می کند و خدای مرکّب محتاج است و دیگر «صمد» نیست؛ برای حرف زدن نیاز به زبان و برای کار کردن نیاز به دست و برای راه رفتن نیاز به پا دارد. این ایراد ما به اعتقاد تجسیم است.

ما در قرون ابتدایی اسلام، فرقه های مجسّمه و مشبّهه را داشته ایم؛ کسانی که معتقد بودند که خداوند جسم دارد و فلان شکل را دارد و شبیه ماست؛ مسلمانان این گروه ها را تکفیر می کردند. سلفی ها اعتقاد دارند که خداوند دست دارد؛ امّا دستش شبیه ما نیست و با این توجیه، از اتّهام تجسیم می گریزند.

غیر از اینها، اشکالی که به عقیدة سلفی ها وارد می باشد، این است که چگونه خدا احتیاج به پا دارد؛ ولی موجودی را خلق کرده است که خودش پا ندارد: مار، ماهی و امثال آنها. اگر ما احتیاج خداوند به یکی از این اعضا را اشکال کنیم، آنگاه احتیاج به باقی اجزا نیز نخواهد داشت. اگر قرار باشد که خداوند برای حرکت نیاز به پا داشته باشد؛ ولی مار نداشته باشد، آن وقت توانایی مار از خداوند بیشتر می شود؛ در حالی که می دانیم که مار مخلوق خداوند است. ما خدای سلفی ها را قبول نداریم و آن را مانند خدای «تورات» نمی دانیم که فلان جا تکیه داد و با فلانی کشتی گرفت و. .. در واقع این خدا بتی ذهنی و نادیدنی است. وقتی چیزی محتاج شد، در زمان و مکان هم محدود می شود.

••• به نظر شما نسبتی میان ابن تیمیه و یهودیان وجود داشته است؟

یهودیان می گویند: خداوند ما را شبیه خودش آفریده است؛ این عقیده درست شبیه عقیدة ابن تیمیه است.

علاوه بر این باید دقّت داشت که سابقة ابن تیمیه نیز با یهودیان پیوند دارد. ابن تیمیه از «حرّان»، محلّ سکونت «صابئی ها»، به عنوان یکی از شاخه های یهود مهاجرت کرده است و نسبش هم مجهول است و اصلاً نمی توان عرب بودنش را اثبات کرد و معلوم نیست از کدام قبیلة عرب است. عقاید او به یهودیان شبیه است. اصلاً چرا ما قائل به صابئی بودن ابن تیمیه نشویم؟

محور دوم اعتقادات ابن تیمیه، توسعه دادن به معنای شرک و کفر و بدعت است. هر آنچه مربوط به اموات می شود، از نظر سلفی ها شرک و کفر است: یعنی سفر برای زیارت، خود زیارت، دست زدن به قبر، حرف زدن با مرده، توسّل، تبرّک، سیاه پوشیدن برای وفاتش، شادی و جشن گرفتن برای ولادتش، حاجت خواستن، قربانی کردن، بلند کردن سنگ قبرش، گنبد ساختن، تعمیر سنگ قبر، تزئین قبر و. .. حتّی اگر این قبر، مزار پیامبر اکرم (ص) باشد؛ در حالی که در گذشته این مراسم ها برای مزار پیامبر(ص) برگزار می شد؛ آن هم توسط اهل سنّت. پس با نگاه آنان، اهل سنّت در طول هزار سال قبلش، همه کافر بوده اند. استدلالشان هم این است که مردم برای حاجت خواستن نزد قبر می آیند؛ در حالی که باید از خدا بخواهند. وقتی از آنها حاجت می خواهند، پس یعنی آنها را خدا می دانند و با این تفکّر، آنها مانند بت پرستان که از بت حاجت می خواستند، دچار شرک شده اند و بیش از یک خدا را قبول دارند. مشرک هم مرتّد است و مرتّد هم قتلش واجب است و بروید او را بکشید! جالب است که دلیل آنها در این موضوع، عقلی است، در حالی که در باقی مسائل ظاهر را قبول دارند و عقل و استدلال را قبول ندارند. چون ما در اینجا روایتی نداریم که مثلاً توسّل به میّت کفر است؛ در حالی که آیة خلاف آن را داریم «کما یئس الکفّار من اهل القبور»، پس استدلال آنها برای اینکه این توسّل شرک و کفر است، عقلی است، اگر راست می گویید این عقل و استدلال را در جاهای دیگر هم قبول کنید، این مطلب را ندیدم کس دیگری متذکّرش شده باشد.موضوعات مربوط به اموات در باورهای ابن تیمیه حدود سی مورد می شود؛ به گونه ای که برخی می گویند گویا بند ناف ابن تیمیه را داخل قبرستان انداخته بودند.جالب است بدانید یهودیان اعتقاد دارند برای اینکه وضع اقتصادی مردم خوب نشود، باید قبرستان ها را بیرون شهرها قرار دهند تا مردم ارتباط نزدیکی با مردگان برقرار نکنند.

سومین محور انحراف های عقاید ابن تیمیه، انکار فضائل و مناقب اهل بیت(ع)، به خصوص حضرت امیر(ع) است. به طور کلّی آنها قربی در این آیه که می فرماید: «لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی. ..» را دربارة اهل بیت(ع) نمی دانند؛ در حالی که 45 محدّث سنّی به آن اقرار کرده اند. یا مثلاً آیة «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون » را می گویند دربارة حضرت علی(ع) نیست. در «احقاق الحق» و «الغدیر» اسم 66 محدّث سنّی آمده که تأیید کرده اند که این آیه دربارة امیرالمؤمنین علی(ع) است. او مطالب آن علمای سنّی را می گوید جعلی و ضعیف است و. ..

سلفی ها، حدیث «انا مدینه العلم و علیٌّ بابها» و این که عمّار را فئه باغیه(گروه شورشی) می کشند، جعلی می دانند؛ این را که ابن عبّاس شاگرد حضرت علی(ع) بوده است، دروغ می دانند. می گویند؛ خلافت علی(ع) را همه قبول نداشتند؛ زیرا خلافت علی(ع) مورد قبول اهل شام نبود. خلافت علی(ع) مورد قبول اهل حل و عقد (نخبگان جامعه) نبود. امنیّت و آرامشی که در زمان سه خلیفة اوّل و به خصوص عثمان برای مؤمنان وجود داشت، در زمان علی(ع) نبود. علم علی(ع) از ابوبکر است و با این حدیث، مقام ابوبکر را از مقام رسول خدا(ص) بالاتر می برد؛ زیرا به زعم او، پیامبر(ص) در مدّت بیست و سه سالی که در کنار علی(ع) در «مکّه» و «مدینه» بود و پیش از آن، ایشان در خانة رسول خدا(ص) بزرگ شد و مجموعاً چهل سال تحت تربیت ایشان بود و در تمام مدّتی که علی(ع) را در دامن می پروراند، نتوانست کاری را بکند که ابوبکر در دو سال انجام داد! چون بعد از پیامبر(ص) است که متوجّه ابوبکر می شود! اینجا این سؤال پیش می آید که اگر ابوبکر چنین توانی داشت، چرا صد نفر دیگر مانند علی(ع) نساخت و چرا بقیه و مثلاً عمر را بی نیاز از علی(ع) نکرد و پسرش را درست نکرد که نااهل نشود و در خدمت علی(ع) قرار نگیرد؟ اساساً علی(ع) چه امتیازی نسبت به بقیه داشته که او را چنین آموزش داده و بقیه را نه؟ باز می گوید هر روایتی دربارة شجاعت علی(ع) نقل شده، دروغ است. احادیث را می گوید ضعیف است و کتاب های تاریخی را هم می گوید جعلی است. عمرو بن عبدود را نکشته، در قلعة خیبر را نکنده، سی و چهار پنج نفر را در بدر نکشته و. .. هیچ. می گوید: همة این اخبار دروغ است. وقتی هم می پرسیم خب اگر علی(ع) نبوده، چه کسی این کارها را کرده است؟ می گوید نمی دانم و کس دیگری را نام نمی برد.

ابن تیمیه برخی احادیث امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) را هم آورده و رد می کند؛ مثل حدیث بی نظیر «اَقْضَاکم علی؛ بهترین قاضی در بین شما علی است.» این حدیث خیلی بیش از حدیث «انا مدینه العلم» به درد می خورد. چون در حدیث انا مدینه العلم می شود، خدشه وارد کرد. که من شهر علم هستم و علی(ع) درِ آن. در از علم این شهر چه بهره ای می برد؟ البتّه معنایش این است که بدون رضایت علی(ع) شما نمی توانید به این علم دست پیدا کنید.

باید در مناظره ها از مطالب عملی و اجرایی بیشتر استفاده کنیم. امام علی(ع) به ابن عبّاس فرمود: «سراغ خوارج می روی از آیات قرآن برای آنها استدلال نکن. از سنّت پیغمبر(ص) استفاده کن.» چون آنجا عملیاتی است. بگو پیامبر(ص) این کار را کرد و... این را نمی توان توجیه کرد. در این کلمة قاضی، صفات بسیاری و حدّاقل چهار صفت مهم نهفته است؛ کمترینش می شود، علی(ع)، بهترین شما در عمل به سنّت، عاقل ترین، عادل ترین و باتقواترین شماست؛ کسی که داناترین به کتاب و سنّت باشد یا اینکه کسی از او عاقل تر، نباشد به این معنی است که کسی نتواند سرش کلاه بگذارد. اگر هم عادل نباشد که رشوه می گیرد و. .. همه اش عملی است و... امّا احادیثی که ابن تیمیه از فضائل امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) پذیرفته است، بهرة عملی ندارد و نمی تواند مثمر ثمر باشد. باور ابن تیمیه و عدّه ای دیگر است که پیامبر(ص) در لیلة المبیت، علی(ع) را سرجای خودش خواباند تا کشته شود و ابوبکر را با خود برد که زنده بماند.

سلفی ها اعتقاد دارند که جنگ های امیرالمؤمنین(ع) برای ریاست بود و کسی که کارهایش برای خدا نباشد، در آخرت از خاسران خواهد بود! ابن تیمیه خیلی از این حرف ها دارد.مخزن این سخنان، «منهاج السّنه» است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط محمد بن تاج 94/8/16:: 9:7 عصر     |     () نظر